جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
ادامه مطلب ...
تازه با هم رفیق شده بودیم، خیلی با محبت و بی غل غش بود.
با اینکه از حجابش خوشم میومد،اما تنبلی میکردم چادر روی سرم باشه.
یه روز که برای درس خوندن اومده بود خونه ما ،
همراه خودش چندتاشکلات با بسته بندی های زیبا هم آورده بود.
دوتا از اون هارو به من داد.خودش هم یکی از شکلات ها رو باز کرد
و گذاشت وسط بشقاب . ادامه مطلب ...